آریا..میوه عشق من و سعید

تولد فرشته کوچک ما

  این عکس از فرشته ایه که 9  ماه انتظارشو میکشیدیم ففط چند ساعته که چشم به این دنیا گشوده ساعت 10 صبح روز یکم بهمن 92 19 ربیع الاول سال 1435 21 ژانویه سال2014   وزنش 3.50 و قد 49 ...
5 بهمن 1392

شب قبل از سزارین

الان ساعت 11:25 شب است، فردا اول بهمن 92 است.   صبح امروز مامانم اخرین امتحان ترم اولش بود. خدا میدونه که چقدر دعا کردم زایمانم بعد از امتحانات مامان و البته تو ماه بهمن بیافته. خب خداروشکر چنین شد.   امروز اخرین کارایی که داشتم رو انجام دادم و ساک گلپسری رو تکمیل کردم و خلاصه خودمو اماده فردا کردم.   مامانم هم ساعت 9 اومد که شب اینجا باشه و ایشالا  صبح بریم، دایی سینا هم که خودش صبح میاد.   همیشه فکر میکردم شب زایمانم خیلی استرس داشته باشم ، اما نمیدونم چرا انقدر ریلکسم.    فقط هیجان بسیار زیادی دارم که آریا رو ببینم. پسری که نه ماه منتظرشم. چند ماهه دارم با تکونهاش زندگی میکنم. احس...
30 دی 1392

اتلیه بارداری

امروز شنبه 30 آذر است. امشب شب یلدا است.و سالگرد عقدمونه. صبح که از خواب پاشدم با سعید با همدیگه از خونه زدیم بیرون. سعید رفت دفتر منم رفتم ارایشگاه موهامو کوتاه کردم و رنگ کردم . ساعت 3 اتلیه وقت داشتیم که بریم عکس  بندازیم.مناسبت عکس ها هم یک تیر دو نشون بود. هم بارداری هم سالگرد عقد. ظهر رفتم دنبال سعید و وسایلمون رو بردیم و رفتیم هفت تیر. اتلیه ساغر و مسعود. میخاستیم با آژانس بریم که جریمه نشیم. اما انقدر وسیله هامون زیاد بود ترجیح دادیم ماشین خودمونو ببریم. یه دوساعتی طول کشید عکس انداختنمون. خیلی خوشحالم که بالاخره رفتم عکس بارداری انداختم. عاشق اون عکسایی ام که با لباس و وسایل آریا انداختیم. خیلی بامزه بود. غروب اومدیم ...
1 دی 1392

دکتر همتی از سفر بازگشت

امروز یکشنبه 24 اذر ماه است. بالاخره دکتر همتی بعد ازمدتها از سفر برگشت  و من امروز ساعت 12 (بازم تنها) رفتم پیشش. از شانس خوبم به موقع رسیدم و اولین مریضش بودم و زودی نوبتم شد. پرونده مو بهش نشون دادم و ازم پرسید که سالبوتامول رو میخوری یانه. منم به دروغ گفتم اره. اخه دکتر درخشان بهم گفته بود نیازی نیست بخوری. منم دو ماه بود که قطعش کرده بودم. بعد دکتر همتی گفت تو سلامت بارداریتو مدیون سالبوتامول هستی و اگه نخورده بودی تا الان سقط میکردی . چون اندازه رحمت خیلی کوچیکه . گفتم دکتر چجوری بدون سونوگرافی بهم میگید کوچیکه، گفت از تجربم و از تاریخ تولدت و ... . گفتم اخه رشد جنین خوب بوده و سون چیزی نشون نداده و ... خلاصه بحث بی فایده بود ...
27 آذر 1392

سونو 24 هفته

امروز یکشنبه 14 مهر است.   دکتر همتی مهر و ابان رو سفره و آذر برمیگرده. یعنی من دوماه بی دکتر هستم. اما برای اینکه از سلامتی شازده کوچولوی خودمون مطمئن بشیم با سعید تصمیم گرفتیم یه سونوگرافی بریم که اینبار خودش هم همرام اومد. ساعت 4 بعد از ظهر نوبت داشتیم ، اتفاقا خیلی هم معطل نشدیم. دکتر الماسیان طبق سونوی قبلی گفت باید جنینیت الان 23 هفته باشه ولی وزنش دوهفته اضافست و به 25 هفته میخوره. خلاصه گفت یه ازمایش قند بده . اما من فکر میکنم دکتر الماسیان اشتباه کرده و گلپسر من همون 25 هفته شه. ولی برا اطمینان رفتم دادم دکتر برام ازمایش نوشت که فردا برم ازمایشمو بدم.   امروز تو سونوگرافی ما چیز واضحی ندیدیم. اخه آریا خواب بو...
24 آذر 1392

سیسمونی گل پسر ما

این یه نمای کلی از اتاق پسرکمون استیکرهایی که مامان گلش چسبونده آویز تختش که میچرخه و موزیکاله این روتختی رو به مناسبت اینکه پسر زمستونه انتخاب کردم از بین این  اسباب بازیها ، میمون و رباط مال بچگیه خودم بوده اینها هم کرم و شامپو و ضد آفتاب و روغن و ...است. اینم شیشه شیر و لیوان ابمیوه و شیردوش،مسواک،ناخنگیر،درجه تب و ... فلاسک و ظروف غذای خونه و مسافرتی لوازم تحریر و تخته و کتاب داستان(ایده دوست مامان جونش بود) رختخواب مخملی و تترون که من عاشق اون قهوه ای -طلایی ام. زیر انداز های تعویض اینم پتوی دورپیچ پشه بند، خیلی دوست داشت...
13 آذر 1392

مایع امنیوتیک

امروز سه شنبه 5 اذر ماه است. روز یکشنبه صبح چون دلم برا دیدن آریا یه ذره شده بود رفتم سونوگرافی پیش دکتر الماسیان. البته قبلش پیش دکتر درخشان رفته بودم و ازش خواسته بودم که برام سونو بنویسه و اون هم گفت برو مایع امنیوتیکت رو چک کن. خلاصه تنهایی رفتم سونو و مثه دفعه پیش باز گل پسر من تو حالتی قرار گرفته بود که دیدنش سخت بود. با این حساب تو یه لحظه نیمرخش رو دیدم که اول خمیازه کشید ، بعد شروع کرد مزه مزه کردن دهنش واااای که چه حالی میده صورت جنین رو تو سونو ببینی. دکتر به شوخی یا جدی گفتی پسرت ازین کله گنده هاست . سر گردی داره. و بینیش کوچیکه و لباش بزرگتر از بینیشه. واای که اومدم خونه با سعید چقدر خندیدیم و گفتیم از بس بقیه رو مسخره ک...
13 آذر 1392

جواب کنکور

امروز سه شنبه 17 مهر است. از صبح امروز مامانم اومد خونمون چون کارگر داشتیم که خونه رو تمیز کنیم و اتاق آریا رو اماده کنیم. من صبح رفتم ازمایش قند خون دادم ، که مطمئن شم مشکلی ندارم.برا ازمایش از دیشب ناشتا بودم. صبحانه رو که خوردم حرکات ریتمیک آریا تو دلم شروع شد. فکنم شکمو گشنه مونده بوده. تا ساعت 4 کار تمیزی کردن خونه تموم شد. و مامان رفت. اتفاقا امروز قرار بود جواب کنکور بین الملل هم بیاد . از شانس دقیق ساعت 4 که جوابها میومد اینترنت ما از شرکت مشکل پیدا کرد و قطع شد. خلاصه تا ساعت 7 منتظر بودم که وصل نشد و در اخر از دوستم الهام کمک گرفتم و اون واسم دید. و فیزیوتراپی و بینایی بین الملل قبول شدم. هورااااا به همه خبر دادیم ،اول از ه...
20 مهر 1392

سالگرد ازدواج من و سعید

امروز  پنجم مهر و چهارمین سالگرد ازدواجمون هست. امسال اخرین سالگردیه که دونفره برگزار شد . از تصور اینکه سال دیگه آریا هم هست و تقریبا 8 ماهشه قند تو دل جفتمون اب میشه... بعد از ظهر با سعید رفتیم ولیعصر روبرو پارک ساعی تا مدل سرویس چوب شرکت آوید رو ببینیم. از مغازه بغلیش هم که سیسمونی فروشی بود یه سری خرده ریز از قبیل اسباب بازی،تشک تعویض،پتو و ... خریدیم که مجموعا 425 هزار پول دادیم. تو همین مغازه وقتی داشتم اسباب بازی ها رو با دقت میدیدم یهو شازده پسرم(فروشنده شازده خطابش کرد،یعنی گفت: شازده است؟)چند تا لگد شیرین منو مهمون کرد . درست همون موقعی بود که توپ جغجغه ایشو انتخاب کردم، فکنم میخاست توپو شوت کنه... بعد رفتیم خونه مام...
15 مهر 1392