آریا..میوه عشق من و سعید

گزیده ای از عکسها و خاطرات

آریا جونم ،بالاخره بابا سعید به آرزوی خودش در مورد خرید باغ جامه عمل پوشاند. حالا ما یه باغ سرسبز تو دماوند داریم که تو سالیان سااال ازش لذت ببری و میوه هاشو بخوری. این عکس روزیه که رفتیم باغ رو تحویل گرفتیم: پ شهریور 94 و خرید باغ در دماوند   هوا کم کم داره سرد میشه اما هنوز میشه کمی آب بازی کرد عکس پاییین مربوط ب مهرماه 94 است این پسر خوشتیپ  بالا با اون کت قشنگش اریا جونمه که در مهر ماه 94 است. آریا در جشن تولد دختر عموش در حال ناخنک زدن به کیک: در پایین آریا سر میز عصرونه ای به سر میبره که مامانش برای دوستانش آماده کرده.آبان 94 عکسهای زیر هم مربوط به افتتاحیه خانه کودک ن...
7 بهمن 1394

یه روز خوب با دوستان همسن خودت

پسر گلم ، مامان سمیرا از دوران بارداری با چند تا  مامان مهربون از طریق دنیای مجازی در ارتباط بوده و هست. شما نی نی های گل با هم به دنیا اومدید و بزرگ شدید . و ما همیشه در ارتباط با شما جوجه ها با هم تبادل نظر میکنیم و ازین نظر خیلی به هم کمک کردیم. تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتیم این ارتباط رو از حالت مجازی به واقعی در بیاریم. و با هماهنگی یکی از همین مامان های گل  روز پنج شنبه 15 مرداد در باشگاه کودک تماشا توی شهرک غرب دور هم جمع شدیم. البته خیلی از مامانها به دلیل مشغله ای که داشتن یا حتی چون تهرانی نیستن نتونستند بیان. و ما 4 تا مامان بودیم و 5 تا نی نی گل. چون یکی از مامانها 2 قلو داره. و شما ها دو ساعت تمام در کنار هم بازی ...
18 مرداد 1394

سخت ترین واکسن تا کنون

شازده کوچولوی من سلام. عزیز دلم شما 18 ماهه شدی و باید واکسن بزنی. درست یک روز بعد از اولین جلسه کلاس شنا، صبح شنبه 10 مرداد ، من و بابا سعید شما رو بردیم خانه بهداشت .این بار شما به ما اثبات کردی که دیگه بزرگ شدی. چون وقتی وارد محیط شدی فهمیدی که یه خبرایی هست و شروع کردی ب بی قراری کردن. و اون خانوم مهربون که همیشه واکسنهاتو میزنه اومد و سریع یه دونه به دست راست و یکی به پای راست تزریق کرد. گفت که ممکنه از دفعات قبل سختتر باشه و بیشتر اذیت بشه. و متاسفانه همون هم شد شما و قتی اومدی خونه خوابیدی. اما بعد از بیدار شدن لنگون لنگون راه میرفتی و نالان میگفتی درد ..درد ... انقدر راه رفتنت بامزه شده بود که نمیدونستم برای دردی که داری گری...
18 مرداد 1394

آریا شناگر کوچک

قند عسل مامان  سلام. با کلی پرس و جو  تونستیم جایی رو پیدا کنیم که برا کودک آموزش شنا داشته باشه. تا اینکه مجموعه ناوا در شهرک غرب رو یافتیم. علاقه شما به اب انقدر زیاده که گاهی فکر میکنم از منم بیشتر دوستش داری. یه روز مرداد ماهی من و شما با هم دیگه رفتیم و مجموعه ناوا رو پیدا کردیم. شما خیلی آروم و مثل یک شاهزاده خوشگل تو کارسیت نشستی تا مامان رانندگی کنه. تنها تایم خالی جمعه ها ساعت 2-3 بود ک همون رقبول کردیم. جمعه موعود فرا رسید و من و شما و مامان جون سه تایی با هم رفتیم استخر. شما پوشک ضد آب رو  به همراه مایو قشنگت  تن کردی و رفتیم کنار آب . شما با دیدن آب آنچنان هیجان زده شدی که داشتی خودتو از بغل من پرت...
17 مرداد 1394

آغاز تابستان و تفریحاتش

عشق من پسرم بالاخره امتحانای مامان تموم شد و تابستون اومد . هرچند که تا 20 تیر من امتحانام طول کشیداما ازین به بعد میخواهیم حسابی خوش بگذرونیم. بهتره به جای پرحرفی عکس بذارم.   یه روز خوب رو با دوستای مامان گذروندیم ک شما با دخترای خوشگلش بازی میکردی. نازنین زهرای گل دقیق از شما 6 ماه کوچکتره و حدود روز تولدش خونه ما بودن:     یه روز هم با مامان جون رفتیم پاساژ تیراژه ک شما طبق معمول شروع کردی به غر زدن که از پاساژ بریم بیرون ولی تا چشمت افتاد به وسایل بازی در سرزمین عجایب نظرت عوض شد و گفتی منو ببر شهربازی. خلاصه من و شما رفتیم سرزمین عجایب و حسابی خوش گذروندیم تا مامان جون هم با خیال راحت به خریدش برسه...
17 مرداد 1394

بچه داری و درس و امتحان

پسر گل من ماه امتحانهای  مامان فرا رسیده ببینم چجوری همکاری میکنی عشقم: یک دقیقه غافل شدم ها ، داری با لپ تاپ من چکار میکنی، میخوای کمکم درس بخونی وروجک من. این لباس ها خشک بشو نبودن باید همینطور خیس برشون دارم.قسمت وسط رخت اویز هم شکستم مامان راحت باشه.     اینم جایزه این همه خوبی و آقایی از طرف مامان جون خوب و مهربونت:   مامان سمیرا اینکه از طرف مامان جون بود، حالا تو و بابا سعید چی؟ بفرما اینم شهربازی:     اینم پارک آب و آتش، راستی اون قلمبه ها رو رو پل میبینی ، رو تمام اونها بلا استثنا پا گذاشتی اگه حاجت میده به ما هم بگو ما هم از رو اونا...
14 تير 1394

خرداد

گزیده ای از عکسهای خرداد ماه: آریا در حال کمک به مامان:   آریا و وسیله مورد علاقه اش در پارک قیطریه: آریا دنبال پروانه در پارک: آریا و چیدن گیلاس:   آریا و خرید ماشین شارژی: ا استفاده های خلاقانه از ماشین شارژی   وقتی شیطونی میکنی ممکنه گیر بیافتی عزیز دلم ، صندلی رو چرا انداختی اخه:   آهنگش شاده فکنم، از خنده ات معلومه   بریم پارک میخام تو چمن بدو بدو کنم: ...
13 تير 1394