آریا..میوه عشق من و سعید

گام هایت استوار

بالاخره قند عسل مامان  در تاریخ 8 اسفند 93 در سن 13 ماه و 7 روزگی اولین قدم های کوچیکش رو برداشت. مدتیه که ایستادن رو یادگرفته بودی اما  حالا دیگه شهامت گام برداشتن رو هم پیداکردی. خدایا ایا لذتی  هم بالاتر از دیدن ذره ذره رشد یک فرشته ای که از وجودته هست؟ من که تا الان نیافتم. خداوندا هزاران بار سپاس بابت تمامی نعماتت و در راس آن سلامتی گل پسرمون..   8 اسفند 93   ...
23 اسفند 1393

یکسال و یکماه و یک روز

عزیزم امروز 2 اسفند 93  است. و باز  هم قشنگیه خودش رو داره. خب عشقه دیگه . عشقه که باعث میشه من و بابایی بشینیم و فکر کنیم و برای تو مناسبت در نظر بگیریم و بهت هدیه بدیم. یک سال و یک ماه و یک روز ...
5 اسفند 1393

آرایشگاه این بار از نوع کودک

پسرم دفعه پیش که بردمت آرایشگاه خیلی گریه کردی و ترسیدی. برا همین تصمیم داشتم که دیگه نبرمت. تا اینکه با آرایشگاه کودک آشنا شدم و شما در روز  جمعه 1   اسفند 93  به همراه مامان و بابا رفتی و به موهات صفا دادی.   فضای آرایشگاه کاملا شاد و جذاب بود برات. پر از اسباب بازی و به همراه سی دی های کارتون و شاد کودکانه. اولش کلی اونجا بازی کردی و با محیط اشنا شدی و بعد با آقای آرایشگر دوست شدی و بعد بدون هیچ گریه و استرسی موهای فرفری تو کوتاه کردی.    اینجا در بدو ورود و براندازی محیط:   موهای خیس شده و نیمه کاره:       بازی با ابپاش:   &nb...
5 اسفند 1393

بهمنی پر از جشن و شادی

پسر گلم ماه بهمن با میلاد تو آغاز میشه و چه شادی بیشتر از این. و اما امسال 16 بهمن عروسی عمو جلال و میتراجون بود. که به زیبایی بهمن افزود. اینم چند تا عکس در مراسم عروسی . هرچند نشد خوب عکس بندازیم ولی همین ارزشمنده برام: 16 بهمن 93   و اما تولد مامان سمیرا هم که بهمن ماه است و اینم یه عکس  نمادین از زحمت بابا سعید و کادوی تولد در حضور شما که بهترینی. 27 بهمن   یه چند تا عکس هم مربوط به همین ماه که شما در حال فروشگاه گردی هستی: 20  بهمن 93   گلپسرم عکسهای اتلیه ای تولدت هم اماده شده که بزودی در همین پست میذارم, ...
5 اسفند 1393

واکسن یکسالگی

امروز 2 بهمن 93 است. صبح پنج شنبه مامان سمیرا و عمه اعظم اریا رو بردن خانه بهداشت برا واکسن یکسالگی. دیر شده بود اما خلوت بود و خودش یه حسن بود که اصلا معطل نشدیم. شما با روی باز و  اخلاق  خوش وارد مطب شدی و روی تخت نشستی و شروع به شیطونی کردی. مامان سمیرا هم  نگران بود  که الان میخای درد بکشی و گریه راه بندازی، تو همین تفکرات سیر میکرد که واکسن اماده شد و شما تو بغل من نشستی و دستت رو من گرفتم و تزریق در عرض کمتر از 5 ثانیه تو بازوی خوشگل و تپل مپلت انجام شد. و در کمال ناباوری نه تنها گریه نکردی بلکه میخاستی سرنگ رو هم بگیری دستت. این جا هم لحظاتی پس از واکسن در مطب:   ...
5 اسفند 1393

سالروز میلاد تو بهترین روز و خاطره زندگیمه

خدای مهربون باورم نمیشه یکسال گذشت. چرا با سرعت نور داره میگذره، چجوری جلوی زمانو بگیرم،میخوام از کودکی فرشته زمینیم بیشتر لذت ببرم. خدا جون بابت همه چی ازت ممنونم. خدایا ممنون که منو لایق مادری کردی. خدایا ممنون که چنین گلی را در دامنم گذاشتی.کمکم کن که امانتدار خوبی باشم.   امروز صبح که بیدار شدم با نگاه کردن به ساعت و دقیقه هاش تک تک لحظه های پارسال چنین روزی برام زنده داره میشه. پارسال 1 بهمن  صبح زود رفتیم تو بیمارستان مهر ، امسال صبح زود پا شدم درس خوندم چون 8.5 امتحان داشتم.امتحانمو دادم و برگشتم . ساعت 9:45 بود. آریا رو بغل کردم و بیاد پارسال بودم. باهاش حرف زدم و گفتم پسرم کمتر از نیم ساعت دیگه  به لحظه بدنیا...
1 بهمن 1393

سال اول داره تموم میشه

پسر گلم سلااام مدتیه برای پیچیدگی کارهامون نشده وبلاگت  رو آپ کنم.امتحان و جابجایی خونه و ... . عشق من ، تو شدی همه شادی خونه ما این روزا . انقدر شیرینی هات زیاده که نمیدونم کدوم رو بگم. ترجیح میدم خلاصه وار عکسهای زیبات که شکار لحظه هاست رو بذارم.     گلکم اینجا تو و عشق جدیدت آسانسور . هر وقت واردش میشی ذوق زده میشی و دوس داری همه دکمه هارو بزنی . اگه هم کسی جلو دیدت رو بگیره هلش میدی عقب . 30 ابان       هر زمانی دوس نداری عکس بگیرم ازت. و اگه نخای اینطوری میکنی: 20 آذر       الهی بمیرم که سرخ جوش(رزوئلا) گرفتی و یک هفته بیقرار بودی....
1 بهمن 1393

شیرین کاریهات در ماه دهم

عزیزم تو این ماه انقدر کارای بامزه و شرین میکنی که نمیدونم کدوم رو بگم.   دایی سینا از مشهد برات یه ماشین کنترلی سوغات آورده.تو انقدر تمرین کردی تا یاد گرفتی ماشینتو با کنترل مهار کنی و این کار برات عجیب و دوست داشتنیه.       17 آبان به کارتون و برنامه کودک خیلی علاقه داری. و غذات رو باید جلوی تلویزیون بخوری. وقتی هم بهت میگیم سی دی رو روشن کن ، خودت میری دستگاه رو روشن میکنی و دکمه اش هم درست و دقیق بلدی. 19 ابان با صدای هر اهنگی و حتی با خواندن ریتمیک هر شخصی شروع میکنی به رقصیدن و دست زدن. و هرچی صدا رو بیشتر کنیم هیجانی تر میشی و خسته هم نمیشی.   24 ابان ...
30 آبان 1393